سخنان ايت الله علوي بروجردي نوه ايت الله العظمي بروجردي فقيد در مورد وقايع اخير كشور

۳۷ بازديد
آيت الله علوي بروجردي: در حوادث اخير بسياري از حرمت‌ها شكسته شد/ امكاني ايجاد كنيم كه مردم بتوانند اظهارنظر كنند / درسي كه مي‌توان از سلطان قابوس گرفت

متن سخنان استاد برجسته فقه و اصول حوزه علميه قم در درس خارج فقه خود مورخ ۲۷ مهرماه سال جاري به شرح زيراست:

«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

اوصاف متقين در نهج‌البلاغه

در كلام نوراني وجود مقدس اميرالمؤمنين صلوات‌الله و سلامه‌عليه در خطبۀ متقين، مؤمن چنين وصف شده است: «خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَكلُهُ سَهْلاً أَمْرُهُ». مؤمن اين خصوصيات را دارد: قلبش خشوع دارد، نفسش قانع است و زياده‌طلب نيست. «منزوراً أكلُه»؛ يعني برداشت او كم است، اما پرداختش زياد. آنچه از نِعَم دنيا استفاده مي‌كند، كم و بي‌مقدار است. «منزور» را «كم و بي‌مقدار» معنا مي‌كنند. در اينجا منظور مبارك حضرت اين است كه مؤمن اين‌طور نيست كه براي خورد و خوراكش آسمان و ريسمان را به هم بزند و حلال‌وحرام كند. نه، مؤمن آنچه برسد، استفاده مي‌كند؛ يعني همّش اكل او نيست. در اينجا «اكل» هم ممكن است معناي عام داشته باشد، يعني بهره‌برداري. مؤمن از امكانات اين دنيا حداقلِ بهره‌برداري در عين حال كه بيشترين بازدهي را دارد. به‌عكسِ كساني كه بالاترين بهره‌وري را دارند، اما يا هيچ بازدهي‌اي ندارند يا خيلي كم دارند. مؤمن خصوصيتش اين است كه مثل بقيه مي‌خورد، مي‌آشامد و از نعم اين دنيا بهره‌برداري مي‌كند، اما اين نعم برايش موضوعيت ندارد و به آن‌ها دلبسته نيست. هَمّش اكلش نيست. همّ او استفاده‌اي نيست كه در ظاهر مي‌خواهد ببرد. قانع است. قناعت و زهد در معنا، به هم نزديك‌اند. در واقع مؤمن آنچه در اختيارش هست، استفاده مي‌كند و بعد كار خودش را انجام مي‌دهد.

 

تو مگو ما را بِدان شه بار نيست، با كريمان كارها دشوار نيست!

«سهلاً أَمْرُهُ حَرِيزاً دِينُهُ». «سَهلاً أَمْرُهُ» يعني كار با مؤمن سهل است. در شعر فارسي خودمان مي‌گوييم: «با كريمان كارها دشوار نيست». كار با مؤمن سخت نيست؛ يعني وقتي با مؤمن سروكار داريم، خيالمان راحت است. مؤمن سختگيري ندارد، فشار نمي‌آورد، اذيت نمي‌كند، نمي‌رنجاند. فرض كنيد بنده اشتباهي كردم و به او صدمه‌اي زدم. اگر بروم سراغ او، آسان مي‌گيرد و مي‌گويد خدا مي‌بخشد، من هم بخشيده‌ام. مؤمن از شخص كينه به دل نمي‌گيرد تا بعد زندگي او را به باد بدهد!

فرض كنيد در كار من مشكلي پيدا شده. اگر سراغ مؤمن بروم و به او بگويم، يا مي‌تواند براي من كاري بكند يا نمي‌تواند؛ اما پذيرش او ساده و آسان است: «سَهلاً أَمْرُهُ». همين شعري كه خواندم، «با كريمان كارها دشوار نيست»، در بين عرب ضرب‌المثل است كه روزي شخصي با كسي مشكلي داشت. پرسيد او چطور آدمي است؟ گفتند شخص كريمي است. مرد عرب گفت پس ديگر مشكلي ندارم، چون كريم است. مؤمن چنين حالتي دارد. كارها را سخت نگيريم. يك وقت كارهاي شخصي خودمان است، و يك وقت نه، كار با مردم است. كار با مردم را سخت نگيريم، آن‌ها را اذيت نكنيم. با مردم راحت مي‌شود كار كرد.

 

پاي تحريك دشمنان خارجي يا عملكرد ناقص مسئولان؟!

در خصوص همين قضاياي اخير كه پيش آمده و اعتراضاتي شكل گرفته ـ‌البته برخي از آقايان مي‌گويند اغتشاش است، برخي هم مي‌گويند كه نه، اعتراض است‌ـ يك واقعيت را هيچ وقت نبايد فراموش كنيم و آن اينكه دخالت نيروهاي خارجي در امور مسلمان‌ها و شيعيان و به‌خصوص در امور كشور ايران، مسئله‌اي انكارناپذير است. اگر نيروهاي خارجي خودشان هم آغازكننده نباشند و اصل ماجرا توطئۀ خودشان نباشد، بلكه ماجرا ريشۀ داخلي هم داشته باشد، آن‌ها سعي مي‌كنند سوء‌استفاده كنند. در اين موضوع شكي نيست. آمريكا منافع خودش را مي‌خواهد و براي منافع خودش حاضر است پدر و مادرش را هم فدا كند چه برسد به ايران. اسرائيل هم همين طور. چنين مسائلي هست، اما يك مطلب ديگر هم در اين ميان هست و آن اينكه جوان‌هايي كه بيرون مي‌آيند و سروصدا مي‌كنند و مي‌گوييم تحريك‌شدۀ آن‌ها هستند، عملكرد ما چه چگونه بوده كه در اين جوان‌ها ايمان و اعتقاد قوي و محكم و با صلابت درست نكرده‌ايم كه بازيچۀ آن‌ها بشوند؟! اشكال به ما برنمي‌گردد؟! اين‌هايي كه اغتشاش مي‌كنند، خارجي نيستند. از خود ما هستند! بچه‌هاي خود ما هستند! چرا ما نتوانستيم در بين اين‌ها تأثيرگذار باشيم تا بازيچۀ خارجي‌ها نشوند؟! آن خارجي كه در كشور ديگري نشسته، دائم مشغول است و اين دفعۀ اول او نيست، بلكه دائم مشغول است؛ اما مثل مگسي است كه روي زخم مي‌نشيند. او زماني ورود مي‌كند كه زخمي ايجاد شده باشد. چرا زخم ايجاد مي‌كنيم؟! ما نبايد زخم ايجاد كنيم. نفوذ خارجي‌ها در كيست؟ در اين بچه‌هاست. چرا ما در قبال اين بچه‌ها به وظايفمان عمل نكرديم؟! مگر مدارس اين كشور دست ما نبوده است؟!

 

بدحجابي را در تلويزيون ترويج نكنيم!

خدا آقاي شيخ عباسعلي اسلامي را رحمت كند. ايشان از وعاظ معروف تهران بود و در مسجد پدر ما در تهران منبر مي‌رفت. سال ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ بود. اوايلِ حوادث پانزده خرداد ۱۳۴۲، ايشان بالاي منبر خطاب به شاه مي‌گفت: «اين راديو تهران را يك ساعت دست ما بدهيد، ببينيد چه‌كار مي‌كنيم!» خدا عنايت كرد و بعد از ۱۴۰۰ سال، نظامي اسلامي شكل گرفت. نه يك راديو تهران، بلكه همۀ راديوها و تلويزيون‌ها، همه به دست ما افتاد. چه‌كار كرديم؟! فرصت داريد گاهي اوقات برنامه‌هاي صداوسيما را ببينيد؟ آيا همان چيزي كه ما در بيرون در خصوص حجاب مؤاخذه مي‌كنيم، در سيماي خودمان نشان داده نمي‌شود؟! با افرادي مصاحبه مي‌كنند ـ‌نه فقط دربارۀ انتخابات، در هر مراسمي‌ـ كه روسري‌شان در وسط سرشان است! چون آن زن دارد تعريف و تمجيد مي‌كند! اين كارها ترويج بي‌حجابي است. بگذاريد بي‌حجابي را تلويزيون‌هاي بيروني ترويج كنند، نه شما! شما چرا ترويج مي‌كنيد؟!

 

به دشمنان فرصت بهره‌برداري ندهيم!

ما منكر اين نيستيم كه خارجي‌ها در مسائل ما دخالت دارند. در اين موضوع شكي نيست. خارجي‌ها اگر خودشان هم فتنه ايجاد نكرده باشند، از هر فتنه ‌اي در داخل كشور ما حمايت و از آن بهره‌برداري مي‌كنند. اما ما نبايد اجازه بدهيم كه بهره‌برداري كنند. اين بچه‌ها در مدارس ما هستند. چرا به صداوسيماي خودمان توجه نكنند؟ چرا ساخته ‌وپرداختۀ صداوسيماي عربستان يا آمريكا و انگليس را ببينند و بشنوند؟! چرا؟! آيا ما نبايد به اين مسائل دقت كنيم؟! اگر ما اجازه مي‌داديم همۀ اين افكار و همۀ اين بحث‌ها از طريق صداوسيماي خودمان مطرح شود، شايد وضعيت اين‌گونه نمي‌شد؟

 

وزارت كشور براي انتقاد و اعتراض فضايي فراهم كند

من جداً از همه مسئولان كشور و به‌ويژه مقام معظم رهبري حفظه الله تقاضايي دارم و آن اينكه براي اين جوانان، اين دانشگاهيان كه حرف دارند ـ‌حالا حرف درست يا غلط‌ـ جايي را در نظر بگيريد كه بتوانند حرفشان را بزنند. چرا به اغتشاش كشيده شود؟! كسي به سراغ اين جوانان و دانشجويان برود و حرف آن‌ها را بشود. اين جزء قانون اساسي كشور ماست كه وزارت كشور اجازه بدهد مردم و احزاب در جايي با حفاظت خود وزارت كشور جمع بشوند و حرف خود را بزنند تا تجمعات به اغتشاش كشيده نشود. در اين حوادثي كه گذشت، بسياري از حرمت‌ها شكسته شد. يك اعتراض سادۀ كارگري به بدگفتنِ به دين و ايمان و همه‌چيز مي‌كشد! نگذاريد اين بي‌حرمتي‌ها اتفاق بيفتند!

 

اعتراض و انتقاد حق مردم است!

اعتراض و انتقاد حق مردم است. من بارها گفته‌ام كه «النصيحه للائمه المسلمين». در منابع ما جزو حقوق حاكم اين است كه بايد مردم او را نصيحت كنند. يعني اگر شما مردم حاكم را نصيحت نكنيد، حق حاكم را ادا نكرده‌ايد. نصيحت چيست؟ انتقاد. چه انتقاد به‌حق باشد، چه انتقاد ناحق. ما بايد امكاني ايجاد كنيم كه مردم بتوانند اظهارنظر كنند. چرا در كشور ما اظهارنظر و اظهار مشكلات هميشه بايد به اغتشاش كشيده شود؟!

 

قرباني از هر طرفي كه باشد، براي ما خسارت است

در اين درگيري‌ها از هر قشري كه از بين مي‌رود، ما غصه مي‌خوريم؛ تفاوتي ندارد كه از مردم باشد يا از بسيج يا از نيروي انتظامي. همۀ آن‌ها فرزندان ما هستند. چرا بايد يك اعتراض به درگيري منتهي بشود كه اين‌طور قرباني بدهد؟ قرباني از هر طرفي كه باشد، براي ما خسارت است. اين فرد قرباني سرپرست يك خانواده است، زن دارد، بچه دارد، برادر دارد، مادر دارد، پدر دارد. اين‌ها فرزندان ما هستند كه يكي اين‌طرف ماجرا واقع شده و ديگري آن‌طرف. ما بايد آنچه را كه دست خودمان است، قدري مديريت كنيم.

در كلام وجود مقدس اميرالمؤمنين عليه‌السلام مي‌خوانيم كه مؤمن «سهلاً أَمرُه». بايد با مردم راه بياييم. بايد براي مردم دقيق تشريح بكنيم و بگوييم ما الان در تحريميم، كه اين تحريم را هم به ما تحميل كرده‌اند. بايد به مردم بگوييم كه ما مشكل داريم و نمي‌توانيم همۀ خواسته‌ها را عملي كنيم، اما مي‌توانيم اين خواسته‌ها را طبقه‌بندي كنيم؛ برخي را مي‌توانيم عملي كنيم و برخي را اگر شرايط بهتر شد. اين مردم همان مردمي هستند كه چهل سال با ما بوده‌اند. اين‌ها مردمي هستند كه خودشان و فرزندان آن‌ها در اين جبهه‌ها با دست خالي در مقابل عراق جنگيدند.

 

حضور مبلّغان در شهرها و قصبات كم‌رنگ شده است

جنگ عراق را كه يادمان هست! از آن روز اول، قبل از اينكه شما مسئولان كشور از آن‌ها بخواهيد، اين‌ها مردانه آمدند و جنگيدند. من سال‌ها پيش از انقلاب، براي تبليغ در ايلام منبر مي‌رفتم؛ همين تبليغي كه الان ديگر بساط آن جمع شده و در اين دو سال اخير كرونا هم اضافه شد تا بساط تبليغ جمع شود. قبلاً همۀ روحانيون در حوزه‌ها براي تبليغ مي‌رفتند و با مردم سروكار داشتند. الان ديگر اين ارتباط خيلي كم‌رنگ شده. پيش‌تر، بزرگان حوزه براي تبليغ مي‌رفتند و با جوان‌ها سروكار داشتند. الان به من مي‌گويند بزرگان و اساتيد حوزه ديگر تبليغ نمي‌روند. چرا وسيلۀ تبليغ آن‌ها را در حوزه فراهم نمي‌كنند؟ طوري تشويق كنيد كه همه براي تبليغ بروند. بايد در مساجد شهرستان‌ها و قصبات هميشه يك روحاني بالاي منبر باشد و اين جوان‌ها جمع بشوند. همين جوان‌ها هستند كه در دوران جنگ ما را كمك كردند.

 

جان‌فشاني مردم را در جنگ با عراق فراموش نكنيم!

من هيچ وقت يادم نمي‌رود. همان اوايل انقلاب كه هنوز جنگ رسماً شروع نشده بود ـ‌چون جنگ قبل از اينكه به‌طور رسمي شروع بشود، شروع شده بود و مقداري از خاك ما از دست رفته بودـ من ايلام بودم. عراق مهران را گرفته بود و تا صالح‌ آباد جلو آمده بود، چون هيچ كس در آنجا نبود. لشكر عراق وقتي به پاي كوه رسيده بود، ترسيده بود كه داخل منطقۀ كوهستاني بشود. نه اينكه ما آنجا مقاومتي داشتيم، بلكه آن‌ها ترسيده بودند جلو بيايند. تا جايي كه زمين صاف بود و دشت بود، جلو آمده بودند. من آن زمان براي تبليغ ايلام بودم و وضع ايلام هم به هم خورده بود، چون نزديك عراق بود و هنوز هم رسماً اعلام جنگ نشده بود. اعلام رسمي شروع جنگ با بمباران فرودگاه مهرآباد بود. به ما خبر دادند از خرم‌آباد شما، و استان لرستان، يك عده به اينجا آمده‌اند و مي‌خواهند شما را ببينند. ما ديديم بيشتر از دويست نفر از خرم‌آباد آمده‌اند و مي‌خواهند بروند از ايران دفاع كنند. هيچ كس هم از آن‌ها نخواسته بود چنين كاري كنند، چون هنوز شروع جنگ اعلام نشده بود. اين‌ها خودشان شنيده بودند كه عراق تعرض كرده و جلو آمده است، به خرج خودشان براي دفاع آمده بودند. اسلحه‌اي هم جز تفنگ‌هاي برنوي قديمي نداشتند. اين افراد سراغ ما آمدند، ما هم مسجد جامع آنجا را در اختيارشان قرار داديم و غذايي برايشان مهيا كرديم. شب را در مسجد خوابيدند و صبح براي جنگ رفتند. آن زمان نه فراخواني بود، نه كسي از آن‌ها خواسته بود. خودشان آمده بودند. اين‌ها مردم ما هستند. قدر اين مردم را بدانيم. پاي اين مردم را بايد بوسيد. بعدها كه من به قم برگشتم، شنيدم از آن دويست‌وخورده‌اي، فقط هفتاد نفر از جنگ برگشته‌اند و بقيه شهيد شده‌اند. مردم ما چنين‌اند. آن زمان آمريكا و شوروي به عراق اسلحه مي‌داد، اما مردم ما اسلحه نداشتند. ما به جبهه‌ها رفته‌ايم و ديده‌ايم كه اين جوان‌ها با دست خالي جلو مي‌رفتند، روي مين مي‌رفتند و كشتار عظيم مي‌دادند، اما نگذاشتند يك سانتيمتر مربع از اين خاك اسلامي دست دشمن بيفتد. درست است يا درست نيست؟! واقعيت دارد يا ندارد؟! اين‌ها همان مردم هستند. مگر اين جوان‌ها همان جوان‌ها نيستند؟!

 

حاصل كار شما در مدارس چيست؟!

مدارس در اختيار ماست. وسائل تبليغي در اختيار ماست. چون به ما دشنام مي‌دهند، حساسيت داريم و برنامه‌ها را گاهي اوقات دنبال مي‌كنيم! با اين بودجه‌هايي كه اول سال به امور ديني و تبليغي و مؤسسه‌هاي مختلف و… اختصاص مي‌دهند چه مي‌كنيد؟ چون وقتي اين بودجه‌ها در مجلس اعلام مي‌شود، فحش و ناسزايش مال ماست. ما سهمي از اين بودجه‌ها نداريم، ولي فحش آن را مي‌خوريم! اين‌همه بودجه براي تبليغات مؤسسات مختلف داريد، با آن چه مي‌كنيد؟! پس اين حاصل كار شما كجاست؟! پس براي اين جوان‌هاي مدارس، اين دختران مدارس چه كاري انجام داده‌ايد؟ اين مدارس تحت نظر آموزش‌وپرورش فرانسه بوده‌اند يا انگليس؟! اين‌ها زيرنظر آموزش‌وپرورش شما هستند. چه كاري براي اين‌ها انجام داده‌ايد؟ در اين آموزش‌وپرورش چه اتفاقي مي‌افتد؟

 

قدري به كار مردم برسيم!

اگر مردم اعتراضي دارند، بايد زمينه‌اي فراهم كنيم كه به مسائل ديني و اعتقاداتشان گره بخورد. جوان مخلص ايراني، آن‌كه در جنگ مي‌جنگيده، كسي نيست كه عمامۀ من را بيندازد. او كسي نيست كه پرچم امام حسين را آتش بزند و قرآن بسوزاند. اگر چنين اتفاقاتي مي‌افتد، منشأش جاي ديگر است و در آن هيچ شكي نيست.

اگر كسي وسط اين جمعيت يك نفر را مي‌كشد ـ ‌چه نيروي انتظامي باشد، چه بسيج باشد، چه از خود مردم‌ـ يا كسي به سمت مسجد يا به سمت مدرسۀ علميه آتش پرتاب مي‌كند، مشكل ما اين است كه چرا آن مردمي كه آنجا جمع شده‌اند او را دوره نمي‌كنند تا به او اعتراض كنند؟ مگر اين‌ها همان مردم ما نيستند؟ پس ما قدري هم بپذيريم كه خودمان هم مشكل داريم. قدري به كار مردم برسيم. ما مردم را رها كرده‌ايم.

 

كاش كار فرهنگي را از غربي‌ها ياد بگيريم!

ما ده سال قبل از انقلاب در همين حوزه بوديم. يادم هست يكي از دغدغه‌هايي كه آن زمان داشتيم، فعاليت مؤسسه‌اي در ايران به نام فرانكلين بود. اين مؤسسۀ انتشاراتي ظاهر بسيار پاكيزه‌اي هم داشت، اما در واقع زيرمجموعۀ وزارت خارجۀ آمريكا بود. يعني سرمايه گذاشته بودند و در ايران در سطح بالا مشغول كار فرهنگي بودند. يعني كتاب سفارش مي‌داد كه ترجمه كنند. بيشتر هم ترجمه بود و تأليف، كم داشت. انواع رمان‌ها و كتاب‌هايي كه نويسندگان انگليسي و آمريكايي مي‌نوشتند، اين مؤسسه براي جوان‌هاي ايران ترجمه مي‌كرد. در ظاهر، كار اين مؤسسه فرهنگي بود. اينكه مؤسسه‌اي آثار مطرح و روزِ دنيا را ترجمه كند و در اختيار ملتي قرار بدهد، كار فرهنگي است؛ اما پشت اين كار ايدئولوژي بود. يعني مي‌خواستند آن ارزش‌هاي آمريكايي خودشان را با اين كتاب‌ها در اذهان جوانان ما رسوخ بدهند و آن باورهايي را كه در اذهان جوان‌هاي ما هست، از بين ببرند. بسياري از كتاب‌هاي آن‌ها را خود ما هم مي‌خريديم و مي‌خوانيدم و كتاب‌هاي خوبي هم بود؛ اما در لابه‌لاي آن‌ها آنچه خودشان مي‌خواستند، اعمال مي‌كردند. حتي يك نفر آمريكايي هم در كل اين مجموعۀ ايران نبود. حتي اسم آمريكا هم نبود. آن زمان با اين مظاهر فرهنگي غربي مبارزه مي‌كرديم و مي‌گفتيم كه فرانكلين پشتش چنين است. دانشجو طرف‌دار آن بود، استاد طرف‌دار آن بود. مردم ايران از پشت‌پرده خبر نداشتند. آن‌ها هم بلد بودند و خوب كار و تبليغ مي‌كردند، بدون اينكه اسم آمريكا يا پول آمريكا در ميان باشد.

كاش ما از آن‌ها ياد بگيريم! كاش ما براي شيعه اين‌طور كار كنيم، بدون اينكه اسممان در ميان باشد. كاش بدون اينكه ظاهري نشان بدهيم، در اين مجامع اسلامي كار مي‌كرديم. ما تا قدم پيش مي‌گذارم، هنوز كار را شروع نكرده و به جايي نرسيده، لو مي‌رويم! چون مي‌خواهيم اسم و عنوان بگذاريم.

 

يهودي‌ها چگونه قدرت پيدا كرده‌اند؟

بعضي از عملكردها را از ديگران بايد ياد بگيريم. كمااينكه از خود همين يهودي‌ها و صهيونيست‌ها كه دستشان همه‌جا هست، برخي كارها را بايد بياموزيم. كل جمعيت يهودي در دنيا به ۲۵ميليون نفر نمي‌رسد. به اين نكته دقت كنيد كه تمام حكومت‌ها، از حكومت آمريكا گرفته تا اروپا را لابي‌هاي صهيونيست محاصره كرده‌اند. شما ببينيد در كل اين آمريكا و اروپا اگر يك كلمه عليه اين‌ها گفته شود، چه جنجالي به‌پا مي‌شود! در همين كشورهايي كه آزادي بيان هست، حرف‌زدن دربارۀ جنگ جهاني دوم و كشتار يهودي‌ها ممنوع است. استاد دانشگاه فرانسه دربارۀ هلوكاست حرف زد، او را گرفتند و زنداني كردند؛ اگر تصوير نبي اكرم صلوات‌الله و سلامه‌عليه را آتش بزنند يا قرآن بسوزانند و قرآن پاره كنند، مسئله‌اي نيست! اما اگر به يهودي‌ها حرفي زده بشود، جنجال به راه مي‌افتد! چرا؟! چون قدرت دارند. چطور اين ۲۵ميليون نفر اين‌طور قدرت پيدا كرده‌اند؟ براي اينكه خوب فكر كرده‌اند، زمام اقتصاد دنيا را در دست گرفته‌اند و آدم‌هاي ساعي بوده‌اند. شركت‌هاي بزرگ را، چه شركت‌هاي تجاري و چه شركت‌هاي رسانه‌اي كه ده‌ها و صدها تلويزيون و راديو دارند، همۀ اين‌ها را يهودي‌ها اداره مي‌كنند. اين كارهايشان هم آشكار نيست. اگر بسياري از اين تلويزيون‌ها را نگاه كنيد، حتي يك كلمه عنوان يهودي ندارد، اما مال آن‌هاست و سرمايه‌گذار آن‌ها هستند. يهودي‌ها اهدافي دارند و الان در دنيا به اين اهدافشان هم رسيده‌اند. تمام كشورهاي اسلامي دوروبر ما فخر مي‌كنند كه با يهودي‌ها رابطه ‌دارند. همان كشورهايي كه قبلاً مي‌گفتند مي‌خواهيم با يهودي‌ها بجنگيم، دارند با آن‌ها كار مي‌كنند. اين ممالك اسلامي مي‌بينند اگر اقتصاد آن‌ها بخواهد رونق بگيرد، بايد با يهودي‌ها رابطه داشته باشند. لذا يهودي‌ها زمام امر اقتصادي را به دست مي‌گيرند.

چرا ما بلد نيستيم چنين كارهايي بكنيم؟ جمعيت شيعه در دنيا چقدر است؟ ۵۰۰ميليون؟ ۴۵۰ميليون؟ چند كشور داريم كه اكثريت آن‌ها شيعه هستند؟ در بين جامعۀ شيعه، امكانات مالي چقدر است؟ اين امكانات چطور مصرف مي‌شود؟ اين امكانات هم در همان بساط يهودي‌ها مصرف مي‌شود! ما خودمان بلد نبوديم كار بكنيم.

 

با ايراني‌هاي مهاجر ارتباط داشته باشيم!

اين‌طور كه مي‌گويند، ايراني‌هاي مهاجر هشت ميليون نفر هستند. اين مهاجرت هم درد است، چون نخبه‌هاي ما مهاجرت مي‌كنند. سال گذشته خبر عجيبي خواندم كه اميدوارم اين آمار دروغ باشد. سه هزار پزشك متخصص مهاجرت كرده‌اند و از ايران رفته‌اند. رقم بسيار قابل توجهي از پرستاران از ايران رفته‌اند. چرا نمي‌توانيم آن‌ها را نگه داريم؟ هشت ميليون ايراني در تمام ممالك دنيا داريم كه نوعاً متخصص هستند و اكثراً هم وضع مالي آن‌ها خوب است. بسياري از آن‌ها سرمايه‌هاي كلان دارند. زماني مي‌گفتند اگر آن‌ها اين سرمايه‌ها را داخل ايران سرمايه‌گذاري كنند، ايران به هيچ سرمايه‌گذاري ديگري احتياج ندارد. الان ما با كساني كه مهاجرت كرده‌اند، چه ارتباطي داريم؟ الان بايد اين مهاجرت را كه تهديد است، به يك فرصت تبديل بكنيم براي حضور بين‌المللي و براي شيعۀ بين‌المللي. اين مهاجرت فرصت است. اصلاً با مهاجران ارتباط داريم؟! اصلاً كاري براي آن‌ها مي‌كنيم؟! عذر مي‌خواهم كه اين مسائل را مي‌گويم. ممكن است آقايان از من برنجند؛ اما وقتي اين‌ مهاجران مي‌خواهند به ايران بيايند و بروند، گذرنامۀ آن‌ها را مي‌گيريم و اذيتشان مي‌كنيم تا اين سفر سالي يك بار به ايران را هم ديگر نيايند!

ما دنبال ارتباط با اين‌ها هستيم! اين‌ها فرزندان ما هستند كه به كشورهاي ديگر رفته‌اند. با هر عقيده‌اي كه پيدا كرده‌اند، از اين فرزندان كه نمي‌شود دست برداشت. ما بايد اتصال آن‌ها به خودمان را حفظ كنيم؛ «در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد».

 

انسان‌ها تشنۀ محبت‌اند

يك آقاي بزرگواري هست كه خدا به ايشان توفيق بدهد و او را ياري كند. ايشان در يكي از شهرهاي آمريكا يك مدرسۀ شيعه ساخته است. من مي‌دانم مدرسه ساختن خيلي هنر است، چون خودم هم دست‌اندركار بعضي از مؤسساتي هستم كه مدرسه دارند. ايشان همراه با عده‌اي از شاگردانشان پيش ما آمدند و مي‌گفتند: «ما در آمريكا مدرسۀ شيعه ساخته‌ايم؛ اما بيشتر، آقايان افغانستاني مي‌آيند.» اين آقايان افغانستاني هم در كشورهاي ديگر يك فرصت فوق‌العاده‌اي هستند و شيعيان خيلي خوبي دارند. افغاني‌ها در بسياري از مجالس سيدالشهدا كه در ماه محرم عرب‌ها يا خوجه‌ها و… برپا مي‌كنند، شركت دارند؛

آن آقايي كه در آمريكا مدرسه ساخته است، مي‌گفت آقايان افاغنه به اين مدرسه مي‌آيند، از مليت‌هاي ديگر هم مي‌آيند، اما ايراني‌ها خيلي كم مي‌آيند و به اين مدارس توجه نمي‌كنند. درحالي‌كه آن‌ها هم بچه دارند. در آن شهر هم ايراني زياد است. به او گفتم، اگر كاري به تو بگويم، انجام مي‌دهي؟ گفت بله. گفتم: «شما امسال شب چهارشنبه‌سوري ايراني‌ها را دعوت كن، آتش درست كن، جشن بگير و يك چلوكباب ايراني هم به آن‌ها بده.» خيلي تعجب كرد و گفت: «چهارشنبه‌سوري مناسبت اسلامي نيست.» گفتم: «مسئلۀ ما اين است. اين چهارشنبه‌سوري در بين ايراني‌ها جاافتاده است. به اين بهانه آن‌ها را بايد به اينجا بياوريم و راه اينجا را به آن‌ها ياد بدهيم. دفعۀ بعد، عيد نورزو كه شد، هفت‌سين بچين و بگو تحويل سال را اينجا برگزار مي‌كنيم. اگر توانستي، يك دعايي هم بخوان. نتوانستي هم نخوان. بگذار آنجا شادي كنند. بعد بگو اصلاً ما هيچ كاري به كار شما نداريم، فقط بياييد و زبان فارسي ياد بگيريد. با آن‌ها ارتباط ايجاد كن. آن‌ها را به اين مدرسه بياور. وقتي آوردي، آن وقت شب عاشورا هم كه مي‌شود، به عنوان نذري، شام درِ خانۀ آن‌ها ببر و بگو امشب شب عاشوراي امام حسين است. ما در اين مركز نذري داريم. يك مدت اين كار را بكن، همۀ آن‌ها مي‌آيند.»

«الانسان عبيد الاحسان». اين‌ها تشنۀ محبت هستند. اين ايراني‌ها در نسل خودشان به چهارپنج واسطه يك روحاني و عمامه‌به‌سر دارند. يا كسي را دارند كه در بساط مذهبي دخيل بوده و هيئتي بوده است. ايراني‌ها به دين ربط دارند، ام اين ربط گم شده. اين گم‌شده را ما احيا كنيم.

 

با مردم با رحمت رفتار كنيد!

عزيزان، روزگاري است كه مسئوليت ما خيلي سنگين است، چه در داخل چه در خارج. در خصوص اين حوادث پيش‌آمده، اميدوارم و دعا مي‌كنم كه مسئولان آن را مديريت كنند. ما هم اغتشاش را محكوم مي‌كنيم، اما اعتراض و انتقاد را نه. «النصيحه لائمه المسلمين» را نه‌تنها محكوم نمي‌كنيم، بلكه مي‌گوييم لازم است و از شما عزيزان هم مي‌خواهيم زمينۀ آن را براي مردم فراهم كنيد. اين مردم اينجا حرف دارند و با اين كاري كه شما مي‌كنيد موافق نيستند. اين حرف را بايد جايي بيان كنند. روزنامه‌ها را آزاد بگذاريد تا مطالب را بنويسند. مطبوعات آزاد باشد. افكار مختلف به تلويزيون بيايند و حرف بزنند. حرف‌ها يك‌جانبه نباشد. آن بحثي كه بخواهد در دانشگاه به اغتشاش بكشد، در تلويزيون و در قالب يك مناظره، تمام مسئله حل مي‌شود. چرا تدبير نمي‌كنيم؟ آقا اميرالمؤمنين مي‌فرمايند: «سهلاً امره». امر مؤمن سهل است. عده‌اي الان دستگير شده‌اند و در زندان هستند. حوادث زندان را شنيده‌ايد. با اين‌ها با رحمت برخورد كنيد. مي‌گوييد اين فرد از سران اغتشاش است. بسيار خب، اين سران اغتشاش را جلب بكنيد و بنشينيد با او حرف بزنيد كه چرا اين‌طور شد. با او رفيق بشويد و از طريق اين سران، خود اغتشاشگرها را جذب بكنيد. مگر نمي‌شود؟!

 

درسي كه مي‌توان از سلطان قابوس گرفت

از سلطان قابوس، پادشاه عمان، ماجرايي نقل كرده‌اند. عمان يك منطقه‌اي به نام ظفار دارد كه هم‌مرز با يمن است. در آن زمان در يمن، كمونيست‌ها حكومت را به دست گرفته بودند و از مرزها تعدي مي‌كردند و به ظفار مي‌آمدند و مي‌جنگيدند. سطان قابوس خودش نمي‌توانست از كشورش دفاع كند، لذا از شاه ايران كمك خواسته بود. از ارتش ايران به عمان رفتند تا به او كمك كنند. سران خارجي كمونيست‌ها هم در داخل عمان يك عده از جوان‌ها و دانشجويان مخالف را جذب كرده بودند. درنهايت، عماني‌ها بر اين‌ها غلبه كردند و عده‌اي را گرفتند و محاكمه كردند. عده‌اي محكوم به اعدام شدند و عده‌اي هم حبس شدند. با آن‌هايي كه محكوم به اعدام بودند، سلطان قابوس جلسه‌اي گذاشت تا با آن‌ها حرف بزند. سلطان قابوس به آن‌ها گفت: «شما به هر حال اين كارها را كرده‌ايد و كار به اينجا كشيده. الان اسير من و در زندان من هستيد. سه تا راه پيش پاي شما مي‌گذارم: يا اينكه از عمان برويد و ما هم كاري به كار شما نداريم. به شما كمك هم مي‌كنيم و پولي هم به شما مي‌دهيم تا ما را رها كنيد. يا اينكه بمانيد و مجازات خود را در زندان يا هر مجازات ديگري كه هست بگذرانيد. پيشنهاد سوم هم اين است كه شما اشكال به ما داريد. اشكالات ما را بگوييد و خودتان جلو بياييد و با ما اين اشكالات را حل كنيد. مگر اشكال نمي‌كنيد اقتصاد اين‌طور است و سياست خارجي شما اين‌طور؟» اين محكومان تحصيل‌كرده و دانشگاه‌رفته بودند. از اين راه سوم استقبال كردند و جلو آمدند. يكي از آن‌ها وزير خارجۀ عمان شد، يكي از آن‌ها وزير اقتصاد شد و همه، وزراي عمان شدند. همان عماني كه در زمان سلطان سعيد، پدر همين سلطان قابوس، يك بيابان بود و امكانات اوليه را هم نداشتند، به دست همين اغتشاشگرها و رؤسايشان ساخته شد!

 

خدا با گناهكار كريمانه رفتار مي‌كند

«با كريمان كارها دشوار نيست». با مردم كريمانه برخود كنيد، حتي با گناهكارها. خدا با گناهكار كريمانه برخورد مي‌كند. «التائب ان ذنب به كمن لاذنب له». ائمۀ طاهرين عليهم‌السلام با گناهكارها كريمانه برخورد كردند. قصۀ حربن‌يزيد رياحي را مگر نداريم؟ ما هم كريمانه برخورد كنيم. اين‌ها را فرصت قرار بدهيم و بهره‌برداري كنيم. با كساني كه اشكال به ما دارند، ارتباط بگيريم و مذاكره كنيم.

به هر حال ما هر آنچه مي‌گوييم از روي دلسوزي و قصدمان راهنمايي است. گاهي مسئولان نزد من مي‌آيند. من حرف‌هاي خودم را مي‌زنم، نامه مي‌نويسم و آني را كه وظيفۀ خودم مي‌دانم اجرا مي‌كنم. ما به اين كشور علاقه‌منديم. اگر به اسم تندرو و… دشنام بدهند، اين دشنام‌ها براي من ارزش و قيمت ندارد. ما به اين كشور و به اين نظام علاقه‌منديم. ما بارها گفته‌ايم كه خدا بعد از ۱۴۰۰ سال منت بر ما گذاشته تا حكومتي از خودمان داشته باشيم. ما به رهبر علاقه‌منديم؛ اما درست كار كنيد! درست عمل كنيد! در كارها مشورت كنيد! نگذاريد مسائل ساده تبديل به جنجال بشود. دربارۀ همان خانم كه آن قضايا برايش پيش آمد، بنده ملاقاتي با اساتيد دانشگاه داشتم. من يك كلمه حرف زد؟: كه ما از اين ماجرايي كه براي اين خانم پيش آمده ناراحتيم. اين خانم دختر ماست، مثل همۀ دختران ايران. مگر آقا رسول‌الله نفرموده‌اند: «انا و علي ابوا هذه الامه»؟ اين‌ها دختران ما هستند و فرزندان ما هستند. اين قصه هرچه بوده، من كار ندارم. گزارش رسمي اين است. همان وقت اگر يك عذرخواهي صورت مي‌گرفت، اصلاً كار به اينجا نمي‌كشيد. نگذاريم هر حادثه‌اي در اين كشور جنجال بشود.

 

درد ما بي‌توجهي به نهج‌البلاغه است

مردم مشكل دارند؛ مسائل زندگي‌شان لنگ است؛ وضع درآمدي ناجور است؛ ارزش پول پايين است؛ حقوق را هرچه اضافه مي‌كنيد، باز هم جوابگو نيست، چون ارزش پول از آن‌طرف با تورم پايين مي‌آيد. اين مردم مشكل دارند. وقتي مشكل دارند، گاهي اوقات منتظر بهانه‌اي براي جنجال هستند. اين بهانه را به دست آن‌ها ندهيم تا جنجال نشود. جا براي اعتراض بگذاريد. اين كارگرها اعتراض دارند. وقتي شش ماه، نه ماه حقوق يك كارگر را ندهيد، اين اعتراض نكند، چه كند؟ داد نزند، چه كند؟ زن دارد، بچه دارد. ما خودمان را جاي آن‌ها بگذاريم. ما از اعتراض استقبال كنيم. اما اگر مي‌خواهيم اعتراض و اغتشاش قاطي نشود، زمينۀ سلامت اعتراض را در بين اقشار مختلف فراهم كنيم از جمله در داخل حوزۀ خودمان. كتاب‌هاي درسي را آقايان تغيير دادند. وقتي مي‌خواهيد دست در كفايه ببريد، جايگزين كنيد، دست در رسائل ببريد، از اين كساني هم كه رسائل مي‌گويند، مكاسب مي‌گويند، چهل سال، پنجاه سال كارشان اين است و كفايه گفته‌اند، از اين‌ها هم سؤال كنيد! از اين‌ها هم يك مشورت بگيريد! اين‌ها اهل اين حوزه هستند. اگر اعتراض درستي دارند، انتقادي دارند، توجه كنيد! گوش بدهيد! اينجا بزرگ‌ترين حوزۀ دنياي اسلام است، اينجا مركزيت شيعه است. مگر مي‌شود همين طور سليقه‌اي و فردي بگوييم اين كتاب نباشد، آن كتاب باشد؟! تمام شد رفت! كار بايد پخته باشد، با مشورت باشد. اگر كسي اعتراض دارد، زمينه براي اعتراض فراهم بكنيم، گوش به حرف بدهيم. اگر ما بر اساس آنچه مولايمان آقا اميرالمؤمنين براي ما در اين نهج‌البلاغه گفته عمل كنيم، مشكل پيدا نمي‌كنيم. اما درد ما اين است كه آقاي جرج جرداق، آقاي عبدالفتاح عبدالمقصود، شيخ محمد عبده مي‌گويند دويست‌بار يا صدبار اين نهج البلاغه را مرور كرده‌اند؛ اما منِ عمامه‌به‌سر چند دفعه نهج‌البلاغه را مرور كرده‌ام؟!

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

بيشتر بخوانيد :

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.