متن شعر عجب صبري خدا دارد

۲۲ بازديد

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم، همان يك لحظه ي اول

كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان، جهانرا با همه زيبايي و زشتي، برروي يكدگر ، ويرانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم…

كه در همسايه صدها گرسنه، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم، نخستين نعره مستانه را خاموش آندم، بر لب پيمانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم…

كه ميديدم يكي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمان را، واژگون مستانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم…

نه طاعت مي پذيرفتم،نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده،پاره پاره در كف زاهد نمايان، سبحه صد دانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم…

براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان، هزاران ليلي ناز آفرين را كو به كو، آواره و ديوانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم…

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان، سراپاي وجود بي وفا معشوق را، پروانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم…

به عرش كبريايي، با همه صبر خدايي، تا كه ميديدم عزيز نابجايي، ناز بر يك ناروا گرديده خواري مي‌فروشد، گردش اين چرخ را وارونه، بي صبرانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! اگر من جاي او بودم…

كه مي‌ديدم مشوش عارف و عامي، ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كش، بجز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فكري، در اين دنياي پر افسانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد! چرا من جاي او باشم…

همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتكاري‌هاي اين مخلوق را دارد

وگرنه من بجاي او چو بودم

يكنفس كي عادلانه سازشي، با جاهل و فرزانه ميكردم…

عجب صبري خدا دارد!

عجب صبري خدا دارد…

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.